سه تا شعر زیبا ت ق د ی م به همه دوستان گ ل م از طرف ن و ی د

 

من در پی رد تو کجا و تو کجایی

دنبال تو دستم نرسیده ست به جایی

ای 'بوده' که مثل تو نبوده ست،نگو هست

ای 'رفته' که در قلب منی گرچه نیایی

این عشق زمینی ست که آغاز صعود است

پابند 'هوس' نیستم ای عشق 'هوایی'

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم

وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی

ای قطب کشاننده ی پرجاذبه، دیگر

وقت است دل آهنی ام را بربایی

گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم

دشنام و جفایی و دعایی و وفایی

یک عالمه راه آمده ام با تو و یک بار

بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی

مهدی فرجی

 ---------------------------------------------------------------

می شود لج نکنی پنجره را باز کنی ؟

صبح زیبای مرا با غزل آغاز کنی ؟

آه ای آتش آوار شده روی سرم

به خدا لج بکنی از همه لج باز ترم !

می شود با غزلی از تو بگویم ،امشب ؟

لب و چشمان تو را سخت ببویم امشب ؟

غزلی ساخته ام ، مثل غزل های شما

غزلی مثل در و پنجره ای رو به تو ، وا

غزلی قافیه اش دوست ، ردیفش باران

غزلی ساده تر از ایل و دهاتت ، آسان

راستی از تو و از پنجره هامان چه خبر ؟!

از غزل خواندن و از خاطره هامان چه خبر ؟!

از همان شور دل انگیز که در ایوان ماند ؟

مثنوی های صمیمانه که در دیوان ماند ؟

راستی از من و از خاطره هایم بنویس

از همان حس غریبانه برایم بنویس

راستی مثل قدیم از تب من می گویی ؟

غزل از زمزمه های لب من می گویی ؟

آری آری شب و روز از تب تو می گویم

غزل از زمزمه های لب تو می گویم

از همان زمزمه هایی که پر از نفرینند!

گرچه تلخند ولی از دهنت شیرینند !

آری آری غزل از دوست سرودن زیباست

با خیال لب تو شیفته بودن زیباست !

نام خوبی و شب و روز به لب های منی !

نکند نام مرا از دل خود خط بزنی ؟

عاشقی پیشه کن از دور مرا باز ببین

نکند مطلع شعر تو نباشم پس از این

من همیشه به تو و عشق تو می اندیشم

چقدر دلهره دارم ، بروی از پیشم

یک سبد بوسه و گل هدیه به لب های تو باد

هر چه رویاست فدای تو و شب های تو باد!

به خدا آمده ام تا تو مرا ناز کنی

صبح زیبای مرا ، با غزل آغاز کنی

در نشد ، از سر دیوار شما می گذرم

به خدا لج بکنی ، از همه لج باز ترم !!

 ماندانا ملکی

---------------------------------------------------------------

شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

مهدی فرجی

ن.و.ی.د



 

نوشته شده توسط نوید گل شکوه در چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 5:50 موضوع | لینک ثابت