Related Posts Plugin for WordPress, Blogger... ^^^^^^^^ در   دل ^^^^^^^^

اگر خدا بخواهد کسی را عزیز کند احدی توان ذلیل کردنش را ندارد

 

آيا نمي‌بيني كه هر كس در آسمان و هركس در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و درختان و جانوران و بسياري از مردم براي او سجده مي‌كنند. و بر بسياري عذاب محقق شده است، و هر كه را خدا ذليل كند كسي نيست كه او را عزيز كند. خدا هر چه بخواهد مي‌كند. (حج 18)

خداوند مى فرمايد:

اَبَخيلٌ اَنـَا فَيُبَخِّلُنى؛مرا بخيل به حساب مى آورى؟

آيا خزانه من تمام شده است؟ چرا درِ خانه غير خدا مى روى؟ چرا از غير خدا چيزى مى خواهى؟ ظلم بزرگ توجه به غير خداست. ظلم بزرگ به درِ خانه غير خدا رفتن است. ظلم بزرگ توكل و اعتماد به غير خداست. در آيات متعدد از اين كار به ظلم بزرگ تعبير شده است:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دونِ اللّهِ ما لا يَنْفُعَكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّكَ اِذاً مِنَ الظّالِمينَ؛و جز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند و نه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى از ستمكاران خواهى بود.

چقدر روى اين مطلب تأكيد شده است. اگر اين چنين كردى، تو خود ظالم هستى، شك نكن. غير خدا را صدا نزن؛ چون غير خدا نمى تواند نفع و ضررى به انسان برساند. سپس مى فرمايد:

وَ اِنْ يَمْسَسْكَ اللّه ُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رادَّ لِفَضْلِهِ؛و اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر گناه) زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او آن را بر طرف نمى سازد، و اگر براى تو اراده خيرى كند، هيچ كس مانع فضل او نخواهد شد.

اگر خداوند بخواهد درِ رزقت را ببندد، غير او چه كسى مى تواند باز كند؟ اگر خدا نخواهد تو را شفا بدهد، چه كسى مى تواند تو را شفا بدهد؟ اگر خدا بخواهد مصيبتى به تو برساند، چه كسى مى تواند جلوى آن را بگيرد؟ اگر خدا بخواهد به تو خير برساند، همه عالم هم جمع شوند نمى توانند مانع شوند. اگر بخواهد كسى را عزيز كند، همه عالم نمى توانند مانع شوند. او عزيز مى شود. اگر بخواهد كسى را ذليل كند، همه عالم هم جمع شوند نمى توانند مانع شوند. عزت و ذلت همه دست خداست. غيرخدا نمى تواند نفع و ضررى به انسان برساند. بنابراين غير خدا را نخوان كه اگر خواندى ظلم كرده اى؛ هم به خودت ظلم كرده اى، هم به خدا جفا كرده اى


برچسب‌ها: خدا, عزیز, ذلیل, عزت گل شکوه گل شکوه


 

نوشته شده توسط نوید گل شکوه در پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۰ ساعت 23:47 موضوع | لینک ثابت


فراموش شده

دوست دارم هر از چند گاهی از خدام تشکر کنم

خیلی بده که خیلی وقتا فراموشمون میشه

پروردگارا تو را شکر می کنم
برای تمام نعماتی که به من ارزانی داشتی
برای تمام روزهای افتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی.
برای غروبهای ارام وشبهای تاریک و طولانی
تو را شکر میگویم برای سلامتی و بیماری
برای غمها وشادیهایی که امسال به من عطا کردی.
تو را شکر می گویم برای تمام چیزهایی که مدتی به من قرض دادی و سپس باز پس گرفتی.
خدایا شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار ، دستان یاری رسان ، برای همه ان عشق و محبت و چیزهای شگفت انگیزی که دریافت کردم.
شکر برای تمام گلها و ستارگان ، برای تمام عزیزانی که دوستم دارند.
خدایا تو را شکر میگویم برای تنهاییم ، برای مسائل و مشکلاتم ، برای تردیدها و اشکهایم ، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد.
تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم ، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای ، برای غذایم و برای براورده کردن تمام نیازم.
امسال چه چیزی در انتظارم است.
پروردگارا همان را میخواهم.که تو برایم خواسته ای.
تنها از تو میخواهم،آنقدر به من ایمان عطا کنی تا در هر انچه بر سر راهم قرار میدهی تو را ببینم و خواستت را.
انقدر امید و شجاعت تا نومید نشوم و آنقدر عشق و محبت ... هر روز بیش از روز قبل ، عشق نسبت به خودت و انان که در اطرافم هستند.
پروردگارا ، به من بردباری ، فروتنی ، و تسلیم و رضا عنایت فرما ، خدایا مرا آن ده که مرا ان به ، و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم.
پروردگارا ، به من قلبی فرمانبردار، گوشی شنوا ، ذهنی هوشیار ، و دستانی ساعی عنایت فرما تا بتوانم تسلیم رضایت گردم و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بر دیده منت بپذیرم.
خدایا ، بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطاکن و صلح و دوستی و ارامش بر قلوب انسانها حاکم گردان.
آمین


برچسب‌ها: شکر, نعمت, خدا


 

نوشته شده توسط نوید گل شکوه در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 22:12 موضوع | لینک ثابت


آنکه می پرسی عشق چیست؟


اینم یک شعر خیلی قشنگ تقدیم به شما

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌
عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا
عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی
عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی این که انگوری کنی
عشق یعنی این که زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن افتادگان زیر پا
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی شده
عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان عشق باش
عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده‌ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
عشق یعنی عارف بی خرقه ای
عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
درجهان هر کارخوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است
سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام


برچسب‌ها: عشق, خدا


 

نوشته شده توسط نوید گل شکوه در یکشنبه هجدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 21:50 موضوع | لینک ثابت


اگر تنهاترین تنها شوم،باز هم خدا هست...

بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.

در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد

باغ صد خاطره خنديد،

عطر صد خاطره پيچيد:

يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.

تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

من همه، محو تماشاي نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروريخته در آب

شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

يادم آيد، تو به من گفتي:

- ” از اين عشق حذر كن!

لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

آب، آيينة عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“

باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

شكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...

اشك در چشم تو لرزيد،

ماه بر عشق تو خنديد!

يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم.

نگسستم، نرميدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...

بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!


برچسب‌ها: عشق, خدا, تنهایی


 

نوشته شده توسط نوید گل شکوه در پنجشنبه یکم دی ۱۳۹۰ ساعت 23:23 موضوع | لینک ثابت